جدول جو
جدول جو

معنی حبل الله - جستجوی لغت در جدول جو

حبل الله
کتاب خدا، ایمان به خدا
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
فرهنگ فارسی عمید
حبل الله
(حَ لُلْ لاه)
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). :
چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند
حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند.
خاقانی.
شیب سرتازیانه ش از قدر
حبل اﷲ شه طغان ببینم.
خاقانی.
حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان.
خاقانی.
خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
حبل الله
ایمان بخدا، کتاب الله
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حبیب الله
تصویر حبیب الله
(پسرانه)
دوست و یار خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضل الله
تصویر فضل الله
(پسرانه)
لطف و توجه خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبی الله
تصویر نبی الله
لقب حضرت محمد بن عبدالله (ص)
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، وخشور، پیغامبر، رسول، پیمبر، پیامبر، نبی، پیغمبر خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسبی الله
تصویر حسبی الله
خداوند کفایت کنندۀ ما است، خداوند برای ما کافی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
بندگان خوب خدا، مردان خدا، مردم پارسا و پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبیل الله
تصویر سبیل الله
آنچه در راه خدا بذل کنند، هر کار نیکی که در راه خدا انجام دهند مانند جهاد، طلب علم، حج، هر کار خیری که خداوند امر فرموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبیب الله
تصویر حبیب الله
دوست خدا
فرهنگ فارسی عمید
(حَ بُلْ لاه)
از شاگردان محمدرضا سهیلی بود. در عنفوان جوانی جادۀ عدم پیموده. او راست:
ببرد دل ز کفم دوش مجلس آرائی
سهی قدی سمن اندام ماه سیمائی
بیک طرف ز تبسم حیات بخشنده
بجانبی ز نگه قتل عام فرمائی.
(صبح گلشن ص 118)
(میرزا...) یکی از شعرای ایران. بیت ذیل از اوست:
هر ذره ام بیادت از بس که باصفا شد
آیینه های داغم آخر بدن نما شد.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حَ بُلْ لاه)
دهی از دهستان دیمچۀ بخش کوند شهرستان شوشتر. 18 هزارگزی جنوب باختری کوند 2 هزارگزی جنوب باختری راه دزفول به شوشتر. دشت، گرمسیر. سکنه 200 تن. زبان فارسی لری. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. کار اهالی کشت. راه آن تابستان اتومبیل رو است. ساکنین، بختیاری هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ لَهَْوْ)
کاکنج. (داود ضریر انطاکی). عروس درپرده. حب الکاکنج. جوزالمرج. عبب. ثمر کاکنج. ثمر کاکنج بستانی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(حَ لُسْ سُرْ رَ)
رشتۀ ناف. (دزی ج 1 ص 246)
لغت نامه دهخدا
(حَ لُلْ حَ لَ)
نتاج: لایجوز بیع حبل الحبله. رجوع به حبل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یَلْ لاه)
مرا خدای کافی است. مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیۀ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (قرآن 129/9). و آیۀ ’قل حسبی اﷲ وعلیه یتوکل المتوکلون’ (قرآن 38/39). و حسبی اﷲ و نعم الوکیل، بسنده است مرا خدای و بس نیکوکار دارد که اوست، یا بس نیکوکار گذار که اوست، یا بس نیکو کاردانی است او:
بدم ناامید و زبان مرا
همه گفته جز حسبی اﷲ نبود.
مسعودسعد.
چون ’تمسکت بحبل اﷲ’ از اول دیدند
’حسبی اﷲ و کفی’ آخر انشا بینند.
خاقانی.
حسب رزق از خدای دارم و بس
حسبی اﷲ وحده ابدا.
خاقانی.
و عمل گفتن این جمله را ’حسبله’ گویند چنانکه بسمله و حوقله
لغت نامه دهخدا
(حَ بُلْ لاه)
شیخ محمد بن سلیمان مکی شافعی از دانشمندان سدۀ سیزدهم هجری. اوراست: حاشیه بر مناسک الحج خطیب شربینی که همراه خودمناسک در بولاق به سال 1293 هجری قمری و نیز در 1310 هجری قمری در 114 ص چاپ شده است. و نیز او راست: ’الریاض البدیعه فی اصول الدین و بعض فروع الشریعه’ در فقه حنفی که در مصر به سال 1297 هجری قمری و 1301 هجری قمری و 1305 هجری قمری چاپ شده است. (معجم المطبوعات عربی)
لغت نامه دهخدا
(اَ لُلْ لاه)
مردان متقی و پارسا: مردی از اهل اﷲ رسید و وقوف بمددی را به ایشان تلقین کرد. (انیس الطالبین ص 114). و رجوع به اهل و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
تبریزی. طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجۀ او کوشش و حذاقت بسیار نموده است. (نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن زید بن حسن بن افرائیم بن یعقوب بن جمیع، مکنی به ابوالعشائر و ملقب به شمس الریاسه اسرائیلی. طبیب معروف مصری در قرن ششم هجری است. رجوع به ابن جمیع (موفق ابوالعشایر هبه الله...) شود
ابن محمد بن علی بن مطلب، معروف به ابن مطلب و ملقب به ولی الله وزیر المستظهر بالله خلیفۀ عباسی بود. رجوع به ابن مطلب شود
ابن سعید، مکنی به ابوالحسن. طبیب مقتفی خلیفۀ عباسی و استاد ابن تلمیذ. رجوع به ابوالحسن (هبه الله بن سعید) شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ لاه)
لقب عیسی مسیح نزد ترسایان،
لغت نامه دهخدا
(نَ بی یُلْ لاه)
پیغمبر. پیغامبر خدا. رجوع به نبی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نبی الله
تصویر نبی الله
پیغامبر خدا، لقب محمد ص بن عبدالله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبد الله
تصویر عبد الله
بنده خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبل الله
تصویر تقبل الله
خدا بپذیراد خدابپذیرد، ایزد بپذیراد پذیرفته درگاه خدا باد خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
مردان متقی و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبه الله
تصویر حسبه الله
برای رضای خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبی الله
تصویر حسبی الله
مرا خدای کافی است: (بدم نا امید و زبان مرا همه گفته جز حسبی الله نبود) (مسعود سعد) توضیح جمله مذکور ماخوذ است از آیه (فان تولوا فقل حسبی الله لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم) (بخشی از آیه 130 (سوره: 9 توبه) : (قل حسبی الله علیه یتوکل المتوکلون) (بخشی از آیه: 39 زمر) یا حسبی الله وحده ابدا. خدای تنها مرا کافی است تا جاودان: (حسب رزق ازخدای دارم و بس حسبی الله وحده ابدا) (خاقانی) یا حسبی الله و کفی. (عبادت)، مرای خدای بسنده و کافی است. یا حسبی الله و نعم الوکیل. نیکوکار دارکه اوست یا بس نیکوکار گذار که اوست یا بس نیکوکاردانی است او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
خداپرستان گروه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبل السره
تصویر حبل السره
بند ناف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب اللهو
تصویر حب اللهو
ثمر عروس در پرده
فرهنگ لغت هوشیار
راه خدا، طریق خدای. یا فی سبیل الله. (در راه خدا) آنچه در راه خدا گذاشته اند و همه کس می تواند تمتع از آن برد و سا برای کاری یا اشخاص معین قرار داده باشند، قتال با کافران در راه خدای، راه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الله
تصویر ابن الله
خداپور پسرخدا پورخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبل الله
تصویر تقبل الله
((تَ قَ بَّ لَ لْ لا))
خدا بپذیرد، ایزد بپذیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
((حِ بُ))
حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند
فرهنگ فارسی معین